هوش هیجانی چیست و چرا مهم است؟

هوش هیجانی چیست و چرا مهم است؟

وقتی بحث از هوش هیجانی به میان می‌آید در واقع از هیجانات و به‌طبع آن از احساسات صحبت می‌کنیم و جایی که صحبت از هیجانات و احساسات مطرح می‌شود در واقع داریم از خودشناسی صحبت می‌کنیم، پس مفاهیم خودشناسی با هوش هیجانی گره می‌خورند. بنابراین باید در ابتدای بحث، اندکی به مفهوم خودشناسی بپردازیم.

به‌طور کلی ما انسان‌ها با رفتارهایمان برای یکدیگر شناخته می‌شویم و دیگران بر اساس رفتارهای ما، درباره‌مان قضاوت می‌کنند.

اما رفتارهای ما از کجا می‌آیند؟

عواملی که باعث بروز رفتارهای ما می‌شوند، نگرش‌های ما هستند. نگرش‌های ما به اصول و مفاهیم زندگی هستند که باعث بروز رفتارهای ما می‌شوند و این نگرش ما به زندگی چه در فضای زندگی شخصی و چه در فضای زندگی حرفه‌ای به خاطر ارزش‌های ما شکل و شمایل می‌گیرند. در واقع ما بر اساس چیزهایی که برای‌مان مهم هستند و به‌خاطر اهمیت دادن به آنها، دیدگاهمان را شکل می‌دهیم.

ارزش‌ها در زندگی نقش مهمی دارند چون همه رفتارهای ما را می‌سازند. برای مثال اگر برای من، کسب درآمد از طریق توانمندی‌ها و قابلیت‌های خودم، ارزش باشد یک مسیری برای زندگی‌ام انتخاب می کنم که به همان ارزش منتهی شود یا اگر برای من رسیدن به خواسته‌های مادی به هر قیمتی ولو نادیده گرفتن حق دیگران، ارزش باشد مسیر دیگری را برای زندگی انتخاب می‌کنم  و نگرش‌ها و رفتارهایم متفاوت خواهدبود.

ارزش‌های من و اینکه چه چیزی برای‌ من مهم است از باورهای من ناشی می‌شود. باورهای من، آن چیزهایی است که بدون چون‌وچرا آنها را درست می‌پندارم و بر اساس باورهایم، ارزش‌هایم را می‌سازم و بعد، نگرش‌ها و سپس رفتارهایم را.

بر اساس این تعریف، پشت هر رفتاری که از ما سر می‌زند دنیای وسیع و عمیقی نهفته است. دنیایی که هرچقدر بیشتر بشناسیمش انگار تکلیف‌مان با خودمان و زندگی‌مان روشن تر می‌شود.

با این تعاریف اولیه می‌توانیم بهتر درک کنیم که هیجانات و احساسات که خروجی آن رفتارها را شکل می‌دهند از چه نشأت می‌گیرند و قدرت تصمیم‌گیری ما از کجا ناشی می‌شود. پس می‌توانیم بگوییم هرجا که هیجانات و احساسات ما دچار اختلال شده است بخشی از ارزش‌ها یا باورهای ما زیر سوال رفته است. طبیعی است که با شناخت این موارد، بهتر می‌توانیم خودمان را بشناسیم بهتر می‌توانیم به شناخت از باورها، ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارهای دیگران برسیم.

شناخت خودم باعث شناخت بهتر دیگران می‌شود و این شناخت، باعث تعامل بهتر خودم با دنیای بیرونم خواهدشد و هر چقدر این تعامل بهتر و صحیح‌تر در مسیر درست و حقیقی خود انجام شود پس من دنیای بزرگ‌تری خواهم داشت و می‌شود گفت این، یعنی هوش هیجانی.

در واقع هوش هیجانی به زبات ساده یعنی شناخت و مدیریت خودم و شناخت و مدیریت روابطم با دیگران.

در بحث هوش در واقع داریم از دو واژه هوش و هیجان صحبت می کنیم .

اساساً هوش یعنی توانایی حل مسئله و همان‌طور که می‌دانیم هوش انواع مختلفی دارد مثلاً هوش کلامی، هوش موسیقایی، هوش ریاضی، هوش اجسام و… .

پس ممکن است من در یک زمینه‌ای، توانایی حل مسئله داشته باشم و فرد باهوشی در آن زمینه محسوب بشوم ولی در زمینه دیگر، توانایی کافی برای حل مسائل را نداشته باشم. مثلاً کسی که هوش ریاضی خوبی دارد و توانایی حل موضوعات ریاضی در او بالاست، لزوماً توانایی تشخیص احجام و فضاها را ندارد.

به همین دلیل افراد شغل و مهارت خود را بر اساس توانایی‌هایشان در زمینه‌های مختلف انتخاب می‌کنند.

حال وقتی از هوش هیجانی صحبت می‌کنیم، یعنی توانایی شناخت هیجانات خود و مدیریت این هیجانات و توانایی شناخت هیجانات دیگران و مدیریت آن. نکته اینجاست که صرفاً توانایی شناخت هیجانات در ظرف هوش هیجانی نمی‌گنجد بلکه توانایی مدیریت آنهاست که باعث بالا بردن کیفیت زندگی من و روابطم می‌شود و نکته مهم‌تر این است که هوش هیجانی کاملاً قابل رشد و پیشرفت است. در واقع این هوش در دسته مهارت‌ها می‌گنجد و مهارت‌ها قابل توسعه هستند، اما هوش هیجانی از آن جهت که به تعاملات ما و محیط پیرامون‌مان مربوط می‌شود از اهمیت خاصی برخوردار است.

حتما همه ما افرادی را دیده‌ایم که هوش ریاضی بالایی دارد و مسائل این رشته را به راحتی حل می کند ولی با این وجود فرد موفقی در جامعه محسوب نمی‌شود.

چرا که زندگی بر پایه ارتباطات، ‌استوار است و تحقیقات نشان داده است که 20% از موفقیت‌های افراد به خاطر هوش و توانایی ناشی از فنی‌وحرفه‌ایشان است و 80% دلیل موفقیت‌هایشان به عوامل دیگری مرتبط می‌شود که یکی از مهم‌ترین این عوامل، هوش هیجانی است. موارد دیگری مثل شانس، موفقیت جغرافیایی و … هم در موفقیت نقش دارند ولی هوش هیجانی سهم بزرگی از این درصد را به اختصاص داده است.

ارسطو جمله معروفی دارد و می‌گوید: «عصبانی شدن آسان است؛ همه می‌توانند عصبانی بشوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب آسان نیست!»

با این تعریف می‌توانیم به آسانی درک کنیم که هوش هیجانی چیز جدیدی نیست، ولی واژه «هوش هیجانی» چند دهه‌ای است که وارد حوزه مدیریت و روان‌شناسی شده است و به نظر می رسد که در ابتدای مسیر خود قرار دارد. در این مسیر دانشمندان روی مشخصات هوش هیجانی کار کرده‌اند و تعاریف متعددی برای آن ارائه شده است. یکی از تعاریف هوش هیجانی  را دنیل گلمن ارائه کرده است.

دنیل گلمن هوش هیجانی را این‌گونه تعریف می‌کند: هوش هیجانی شامل توانایی انگیزه دادن به خود، پشتکار در شرایط دشواری و سرخوردگی، کنترل رفتارهای تکانشی، به تأخیر انداختن خواسته‌ها، تنظیم هیجانات، جلوگیری از غلبه‌ استرس بر قدرت فکر کردن، همدلی با دیگران و امیدواری است.